عشق یعنی در خیابان های اطراف حرم
سر بزیر و با ادب، آهسته برداری قدم
اذن سلطان را بگیری با دلی باران زده
پا گذاری در حرم، هربار از باب الکرم
با خودت اسم رفیقان را بگویی زیر لب
بالاخص جامانده ای که داده آقا را قسم
با خودت چیزی نیاور، غیر کاغذهای شعر
یک مفاتیح الجنان، تسبیح و مهر و یک قلم
شعر را باید همین جا نذر آقایت کنی
هرچه گفتی، هرچه می گویی، تماماً زیر و بم
گوشه ی صحنی کنار زائران روسپید
باز بنشینی و بسم الله رحمن، سیل غم
یا یُسمی بالغفور، از من گذر کن، یارحیم
جان صاحبخانه و آقای بی دست و علم
پنجره فولاد را گفتند باب کربلاست
کاش من زائر شوم یکبار دیگر دست کم
یاد هرچه دلشکسته، هرچه غمگین و مریض
آه از درماندگان دور مانده از حرم
بغض هایت را نگفته، وقت رفتن می رسد
دل نکنده بگذری از صحن با چشمان نم
در امانات حرم دل را به خادم بسپری
سوی خانه، با ادب، آهسته برداری قدم...